مریم
مریم
مریم
حنّه»، پرندهای را میپاید و بر غم تنهایی خود، میبارد. از حضرتش تمنا میکند تا او را نیز لایق مقام والای مادری بداند. چنان آرزومند است که نذر میکند:
«اگر خداوند زندگانیام را به نور قدوم نوزادی منور گرداند، او را به نیت عبادت و سپاس، به معبد خواهم بخشید.»
و دیری نمیپاید؛
که تاریکی شبهای «عمران» و «حنّه»، به فروغی هماره فروزان، مزیّن میشود و احساس مادری را در خود، با حمد حق سبحانه، به مبارکی حس میکند و از عمران میشنود؛ «فرزندی خواهند داشت، چنان مبارک و میمون که مردگان را زنده میکند و ...».
و اما عمران، قبل از میلاد نوزاد، با وجود شریک بودنش در این آرزو، رخت از جهان برمیبندد و به دیار باقی رهسپار میشود و شادی و سرور این مادرِ تنها، رنگی دیگر به خود میگیرد.
روزها در پی هم میگذرند. روزهایی غرق در اضطراب و شتاب.
دوران حمل به پایان میرسد. نوزاد متولد میشود و اما «برخلاف انتظار حنّه، دختر بود» و حال آنکه، در ذهن و نذر مادر، فرزند پسر تقرّبی دیگر داشت و «در پندار آن دیار، دختر، شایسته چنین نذری نبود.»
با دلی لبریز از اندوه دست به التماس برمیدارد. با دلی غمگین، به خداوند که: «پروردگارا، من او را دختر زاییدهام.» با این وجود از وعدهای که عمران به او داده بود، ناامید نشد و با خود اندیشید: «فرزندان نیکویی را که بدانها وعده داده شدهام، از همان دختر خواهند بود.» و دختر و فرزندانش را به خدای متعال سپرد.
نام دختر را «مریم» نهاد. تا عبادتکار و پرهیزکار شود. مریم را به معبد سپرد و مریم بحق در زیبایی جسم و روح، بیمثال بود؛ «آنچنان زیبا که خدای عزّوجل؛ با زیبایی مریم، حجت را بر خوبرویان تمام میکند و او را دلیلی بر زیبایی و پاکدامنی میخواند.»
«زکریا»، عهدهدار کفالت مریم شد. و وقتی قرب او را نزد پروردگار یکتا دید؛
«آنگاه که برایش روزی بیحساب میآوردند»؛
از درگاه حق ملتمسانه خواست تا فرزندی پاکیزه به او ببخشد و زکریا، بر محراب عبادت ندائی شنید که «خداوند تو را به «یحیی» بشارت میدهد» و او سه روز تمام روزه
سکوت داشت.
زکریا، صمیمانه و خالصانه، مریم را در پناه گرفت و در پرورش او کوشش بسیار کرد.
مریم هر روز بزرگتر میشد. او دختری بود پاکیزه و مبرّا از هر گونه رجس و آلودگی و «بتول و عذرا».
دارای تمام فضائل و کرامات عصر خویش بود و با وجود زیبایی و مرتبه خانوادگی که داشت، در اخلاق، برترین بود. شب و روز را در مکانی که برای عبادتش ساخته بودند، به راز و نیاز مشغول بود و به خاطر هیچ یک از نیازهای مادی و دنیایی، سر از محراب برنمیداشت. و «مریم، به حق برگزیده حق بود.»
مریم، همیشه در خانهاش از غذاهای بهشتی تناول میکرد و این باعث شده بود که زکریا به قرب او پی ببرد و غذایی که مریم تناول میکرد، جدای از غذای مردم آن زمان و حال بود.
*
ندای روحنوازی او را میخواند و او که تا آن زمان جز به اعتکاف و عبادت، سخن نگفته و نیاندیشیده، به گمان خود با غریبهای سخن میگوید و آنگاه که او را به موعظه میخواند، که از او دوری گزیند؛ «در مییابد او موجودی زمینی و بشر نیست.» خود را حامل امانت الهی مییابد. غرق در احتراقی باور نکردنی و ناشکیب، میاندیشد به حرفهای آنان که گنگ و کرند.
این واقعیت شیرین را تلخ میپندارد و غم مهلکی بر قلبش سایه میافکند و اما خداوند «رحیم» و «ستار»، او را در پناه مجد و بزرگواری خویش قرار میدهد و به او مژده نوزادی را میدهد که قبل از تولد با مریم صحبت میکند و غم از دل مادر میزداید و حال آنکه با خود مریم نیز قبل از تولد ملائک سخن میگفتند:
«و اذ قالت الملائکة یا مریم»
«و او را بر تمام زنان عالم به واسطه پاکترین بودن، برتری میدهند.»
«اناللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین»
مریم، دریافت که مولودی قرار است به دنیا بیاید که پاکیزهترین انسان عصر خود خواهد بود و با وجود تمام غصههایش آنگاه که «نوزادش قبل از تولد، با او به شیوایی تمام سخن گفت»، تمام غصههایش زدوده شدند و او آرامش و امنیت را احساس کرد.
به گوشهای میرود و در انتظار تولد نوزادش بیقرار و ناشکیب میماند.
در تنهایی، غمِ پاسخگویی و اندیشه مردم، آزارش میدهد و اینکه، تنها چه خواهد کرد؟ و ندا میشنود که:
«غم مخور که پروردگارت برای تو، در زیر پایت نهر آبی قرار داده و تنه درخت خرما را حرکت بده تا خرمای تازه برای تو بریزد. پس بخور و بنوش و روشنی دیده گیر و اگر از آدمیان کس را دیدی بگو: من برای خدا روزهام و نذر کردهام با هیچ بشری سخن نگویم.»
و سبحاناللّه؛
صدای نوزادی بود که هنوز به دنیا نیامده و مادرش را دلداری میدهد و آنگاه که زمان حمل مریم فرا رسید؛ چنان خود را غمگین یافت که با خود میگوید:
«ای کاش من پیش از این مرده بودم و از صفحه عالم نامم محو شده بود!»
و اما تولد این نور مبارک، جانی دیگر به او بخشید و او تمام رهنمودها را اطاعت کرد.
*
نوزادش به دنیا میآید. از مادری که جزء چهار زن مقرب درگاه ایزد یکتایند و در مرتبه او تنها سه زن بودهاند.
مریم، دختر عمران، نوزادش را به آغوش میگیرد و به سمت قبیله خود میرود. به گفته حضرت حق،
«آنگاه که با شگفتی او را میگویند؛ عجب کاری منکر و شگفتآوری کردی؟!» و ازخانواده ومادر و پدرش میگویند؛ آرام و بیصدا اشارهای به نوزاد زیبای خود میکند و آنان با کمال ناباوری پاسخهایشان را در بیانات رسای نوزاد مییابند که: انّی عَبدُاللّهِ آتانِیَ الکتابَ وَ جَعَلَنی نَبیّا
من بنده خدایم، به من کتاب داد و پیامبر قرار دادم»
و اللّهاکبر؛
که دیگر جای حرف، برای کسی نمیماند.
*
خدا عیسی(ع) را از آغاز خلقتش مورد رحمت و کرامت و توجه خویش قرار داد. او را که از چنین مادری چشم به جهان گشوده بود، به علم «حکمت و تورات و انجیل» مزین فرمود و در پرتو عنایاتش هر روز بیش از پیش به کمال جسمی و معنویاش افزوده میشد و نشانههای والامقامی و مناعت طبع، در وی بیش از پیش هویدا میشود.
عیسی(ع)، روح خدا در بدن دارد.
به سوی بنیاسرائیل میرود و در آنجا معجزاتی مینمایاند که دال بر «رسالت عظیم» اوست. مرغکی از گِل میسازد و با روح قدسیاش در آن میدمد و پرنده جان میگیرد.
پیامبری که از همان آغاز تولدش، به طرز شگفتانگیزی سخن میراند، مردهها را زنده میکند و به اذن حقتعالی، کور مادرزاد را شفا میدهد؛ «در گهواره با مادر چنان میگوید که هیچ موجود زمینی قادر به درکش نیست.»
نشانههای «وحدانیت خدای متعال»، در قالب «حقانیّت گفتار و معجزات عیسی» قابل لمس میشود و او دلهای بیبصر را به نور ایمان آشنا میکند. علمش افزون بر مردم است و او از خدای سبحان برتریهایی به ودیعه دارد که یاور اویند.
همان گونه که خداوند برای مادرش مریم «مائده» میفرستاد، برای او نیز میفرستد و او، جزء مقربین خاص حریم الهی بوده و هست.
*
... و آمدهام.
نشانه نبوت آوردم که از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید. و حواریون، سر بر آستانِ کبریایی او نهادند و مطیع اوامر او شدند:
نحن انصارللّه امنا باللّه و اشهد بانا مسلمون
«ما یاران خداییم. به خدا ایمان آوردیم و شهادت ده که ما تسلیم هستیم»
و عیسی، فرزند مریم رو به حواریون و اصحاب خود، میفرماید:
«نزدیک است کارفرما کار خود بخواهد و زود است که شما از این دنیا به تاریکی قبر بروید. چگونه از اهل علم و دانش است آن که به سوی آخرت میرود ولی به دنیا روی آورده و این زیانش بیش از سودش است».
با شور و پشتکار عجیبی به کار ترویج دین خود عشق میورزد و به هر دیار که میرسد، معجزاتی روشن از خود بروز میدهد.
این تلاش عجیب، دشمنان را بر آن میدارد که برای نجات خود، تصمیمی قاطع بگیرند. و حال آنکه حضرت عیسی(ع)، با وجود تمام مبارزات و تلاشهای پی در پی و جانفرسای خویش در هدایت خلق خدا، «همچنان که با معجزه میآید، با معجزه نیز میرود.» و آن گاه خدا گفت:
و انی متوفّیک و رافِعُکَ اَلیّ و مطهّرکَ فی الّذین کفروا و جاعلُ الّذین اتّبعوکَ فوقَ الّذین کفروُا الی یومِ القیامة ثمّ اِلیَّ مرجعُکُم فأحْکُمُ بینَکُم فیما کنتم فیه تختلفون
«ای عیسی و من تو را میمیرانم و به سوی خود میآورم و از کافران دور میسازم و تا روز قیامت آنان را که از تو پیروی کردند فراز کافران قرار خواهم داد. پس بازگشت همه شما به سوی من است و من در آنچه اختلاف میکردید، میانتان حکم میکنم.»
و عیسی، فرزند مریم،
مریم که در پاکی و مبارزه با جهل و رجس، برترین است. او که در عبادت و بندگی یکتاست، به مبارزه با نفس و محیط میپردازد؛ این عیسی از دست دشمنان به آسمان میرود و
«آنان که در تو، تردید دارند به عذابی سخت دچارند.»
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
«اگر خداوند زندگانیام را به نور قدوم نوزادی منور گرداند، او را به نیت عبادت و سپاس، به معبد خواهم بخشید.»
و دیری نمیپاید؛
که تاریکی شبهای «عمران» و «حنّه»، به فروغی هماره فروزان، مزیّن میشود و احساس مادری را در خود، با حمد حق سبحانه، به مبارکی حس میکند و از عمران میشنود؛ «فرزندی خواهند داشت، چنان مبارک و میمون که مردگان را زنده میکند و ...».
و اما عمران، قبل از میلاد نوزاد، با وجود شریک بودنش در این آرزو، رخت از جهان برمیبندد و به دیار باقی رهسپار میشود و شادی و سرور این مادرِ تنها، رنگی دیگر به خود میگیرد.
روزها در پی هم میگذرند. روزهایی غرق در اضطراب و شتاب.
دوران حمل به پایان میرسد. نوزاد متولد میشود و اما «برخلاف انتظار حنّه، دختر بود» و حال آنکه، در ذهن و نذر مادر، فرزند پسر تقرّبی دیگر داشت و «در پندار آن دیار، دختر، شایسته چنین نذری نبود.»
با دلی لبریز از اندوه دست به التماس برمیدارد. با دلی غمگین، به خداوند که: «پروردگارا، من او را دختر زاییدهام.» با این وجود از وعدهای که عمران به او داده بود، ناامید نشد و با خود اندیشید: «فرزندان نیکویی را که بدانها وعده داده شدهام، از همان دختر خواهند بود.» و دختر و فرزندانش را به خدای متعال سپرد.
نام دختر را «مریم» نهاد. تا عبادتکار و پرهیزکار شود. مریم را به معبد سپرد و مریم بحق در زیبایی جسم و روح، بیمثال بود؛ «آنچنان زیبا که خدای عزّوجل؛ با زیبایی مریم، حجت را بر خوبرویان تمام میکند و او را دلیلی بر زیبایی و پاکدامنی میخواند.»
«زکریا»، عهدهدار کفالت مریم شد. و وقتی قرب او را نزد پروردگار یکتا دید؛
«آنگاه که برایش روزی بیحساب میآوردند»؛
از درگاه حق ملتمسانه خواست تا فرزندی پاکیزه به او ببخشد و زکریا، بر محراب عبادت ندائی شنید که «خداوند تو را به «یحیی» بشارت میدهد» و او سه روز تمام روزه
سکوت داشت.
زکریا، صمیمانه و خالصانه، مریم را در پناه گرفت و در پرورش او کوشش بسیار کرد.
مریم هر روز بزرگتر میشد. او دختری بود پاکیزه و مبرّا از هر گونه رجس و آلودگی و «بتول و عذرا».
دارای تمام فضائل و کرامات عصر خویش بود و با وجود زیبایی و مرتبه خانوادگی که داشت، در اخلاق، برترین بود. شب و روز را در مکانی که برای عبادتش ساخته بودند، به راز و نیاز مشغول بود و به خاطر هیچ یک از نیازهای مادی و دنیایی، سر از محراب برنمیداشت. و «مریم، به حق برگزیده حق بود.»
مریم، همیشه در خانهاش از غذاهای بهشتی تناول میکرد و این باعث شده بود که زکریا به قرب او پی ببرد و غذایی که مریم تناول میکرد، جدای از غذای مردم آن زمان و حال بود.
*
ندای روحنوازی او را میخواند و او که تا آن زمان جز به اعتکاف و عبادت، سخن نگفته و نیاندیشیده، به گمان خود با غریبهای سخن میگوید و آنگاه که او را به موعظه میخواند، که از او دوری گزیند؛ «در مییابد او موجودی زمینی و بشر نیست.» خود را حامل امانت الهی مییابد. غرق در احتراقی باور نکردنی و ناشکیب، میاندیشد به حرفهای آنان که گنگ و کرند.
این واقعیت شیرین را تلخ میپندارد و غم مهلکی بر قلبش سایه میافکند و اما خداوند «رحیم» و «ستار»، او را در پناه مجد و بزرگواری خویش قرار میدهد و به او مژده نوزادی را میدهد که قبل از تولد با مریم صحبت میکند و غم از دل مادر میزداید و حال آنکه با خود مریم نیز قبل از تولد ملائک سخن میگفتند:
«و اذ قالت الملائکة یا مریم»
«و او را بر تمام زنان عالم به واسطه پاکترین بودن، برتری میدهند.»
«اناللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین»
مریم، دریافت که مولودی قرار است به دنیا بیاید که پاکیزهترین انسان عصر خود خواهد بود و با وجود تمام غصههایش آنگاه که «نوزادش قبل از تولد، با او به شیوایی تمام سخن گفت»، تمام غصههایش زدوده شدند و او آرامش و امنیت را احساس کرد.
به گوشهای میرود و در انتظار تولد نوزادش بیقرار و ناشکیب میماند.
در تنهایی، غمِ پاسخگویی و اندیشه مردم، آزارش میدهد و اینکه، تنها چه خواهد کرد؟ و ندا میشنود که:
«غم مخور که پروردگارت برای تو، در زیر پایت نهر آبی قرار داده و تنه درخت خرما را حرکت بده تا خرمای تازه برای تو بریزد. پس بخور و بنوش و روشنی دیده گیر و اگر از آدمیان کس را دیدی بگو: من برای خدا روزهام و نذر کردهام با هیچ بشری سخن نگویم.»
و سبحاناللّه؛
صدای نوزادی بود که هنوز به دنیا نیامده و مادرش را دلداری میدهد و آنگاه که زمان حمل مریم فرا رسید؛ چنان خود را غمگین یافت که با خود میگوید:
«ای کاش من پیش از این مرده بودم و از صفحه عالم نامم محو شده بود!»
و اما تولد این نور مبارک، جانی دیگر به او بخشید و او تمام رهنمودها را اطاعت کرد.
*
نوزادش به دنیا میآید. از مادری که جزء چهار زن مقرب درگاه ایزد یکتایند و در مرتبه او تنها سه زن بودهاند.
مریم، دختر عمران، نوزادش را به آغوش میگیرد و به سمت قبیله خود میرود. به گفته حضرت حق،
«آنگاه که با شگفتی او را میگویند؛ عجب کاری منکر و شگفتآوری کردی؟!» و ازخانواده ومادر و پدرش میگویند؛ آرام و بیصدا اشارهای به نوزاد زیبای خود میکند و آنان با کمال ناباوری پاسخهایشان را در بیانات رسای نوزاد مییابند که: انّی عَبدُاللّهِ آتانِیَ الکتابَ وَ جَعَلَنی نَبیّا
من بنده خدایم، به من کتاب داد و پیامبر قرار دادم»
و اللّهاکبر؛
که دیگر جای حرف، برای کسی نمیماند.
*
خدا عیسی(ع) را از آغاز خلقتش مورد رحمت و کرامت و توجه خویش قرار داد. او را که از چنین مادری چشم به جهان گشوده بود، به علم «حکمت و تورات و انجیل» مزین فرمود و در پرتو عنایاتش هر روز بیش از پیش به کمال جسمی و معنویاش افزوده میشد و نشانههای والامقامی و مناعت طبع، در وی بیش از پیش هویدا میشود.
عیسی(ع)، روح خدا در بدن دارد.
به سوی بنیاسرائیل میرود و در آنجا معجزاتی مینمایاند که دال بر «رسالت عظیم» اوست. مرغکی از گِل میسازد و با روح قدسیاش در آن میدمد و پرنده جان میگیرد.
پیامبری که از همان آغاز تولدش، به طرز شگفتانگیزی سخن میراند، مردهها را زنده میکند و به اذن حقتعالی، کور مادرزاد را شفا میدهد؛ «در گهواره با مادر چنان میگوید که هیچ موجود زمینی قادر به درکش نیست.»
نشانههای «وحدانیت خدای متعال»، در قالب «حقانیّت گفتار و معجزات عیسی» قابل لمس میشود و او دلهای بیبصر را به نور ایمان آشنا میکند. علمش افزون بر مردم است و او از خدای سبحان برتریهایی به ودیعه دارد که یاور اویند.
همان گونه که خداوند برای مادرش مریم «مائده» میفرستاد، برای او نیز میفرستد و او، جزء مقربین خاص حریم الهی بوده و هست.
*
... و آمدهام.
نشانه نبوت آوردم که از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید. و حواریون، سر بر آستانِ کبریایی او نهادند و مطیع اوامر او شدند:
نحن انصارللّه امنا باللّه و اشهد بانا مسلمون
«ما یاران خداییم. به خدا ایمان آوردیم و شهادت ده که ما تسلیم هستیم»
و عیسی، فرزند مریم رو به حواریون و اصحاب خود، میفرماید:
«نزدیک است کارفرما کار خود بخواهد و زود است که شما از این دنیا به تاریکی قبر بروید. چگونه از اهل علم و دانش است آن که به سوی آخرت میرود ولی به دنیا روی آورده و این زیانش بیش از سودش است».
با شور و پشتکار عجیبی به کار ترویج دین خود عشق میورزد و به هر دیار که میرسد، معجزاتی روشن از خود بروز میدهد.
این تلاش عجیب، دشمنان را بر آن میدارد که برای نجات خود، تصمیمی قاطع بگیرند. و حال آنکه حضرت عیسی(ع)، با وجود تمام مبارزات و تلاشهای پی در پی و جانفرسای خویش در هدایت خلق خدا، «همچنان که با معجزه میآید، با معجزه نیز میرود.» و آن گاه خدا گفت:
و انی متوفّیک و رافِعُکَ اَلیّ و مطهّرکَ فی الّذین کفروا و جاعلُ الّذین اتّبعوکَ فوقَ الّذین کفروُا الی یومِ القیامة ثمّ اِلیَّ مرجعُکُم فأحْکُمُ بینَکُم فیما کنتم فیه تختلفون
«ای عیسی و من تو را میمیرانم و به سوی خود میآورم و از کافران دور میسازم و تا روز قیامت آنان را که از تو پیروی کردند فراز کافران قرار خواهم داد. پس بازگشت همه شما به سوی من است و من در آنچه اختلاف میکردید، میانتان حکم میکنم.»
و عیسی، فرزند مریم،
مریم که در پاکی و مبارزه با جهل و رجس، برترین است. او که در عبادت و بندگی یکتاست، به مبارزه با نفس و محیط میپردازد؛ این عیسی از دست دشمنان به آسمان میرود و
«آنان که در تو، تردید دارند به عذابی سخت دچارند.»
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}